اساس و مبنای جمهوری اسلامی ایران بر پایه مردم سالاری دینی است. یعنی اتکای واقعی جمهوری اسلامی به حمایت و همراهی مردم به آن وابسته است. اساسا اهداف بزرگ اجتماعی، بدون مشارکت مردم، بدون نقش آفرینی مردم ممکن نیست. ما میخواهیم برویم جهان را نجات بدهیم، آیا بدون نقش آفرینی مردم این هدف بزرگ ممکن است؟
دشمنان انقلاب نیز امروز به دنبال فاصله انداختن بین مردم و نظام اسلامی آن ها هستند. در چنین فضایی، علاوه بر ضرورت خوش اخلاقی که در بخشهای دیگر گفته شد، ضروری است به اهمیت مردم داری و محبت به توده و آحاد مردم توجه داشت. همه افراد جامعه، در هر بخشی که مشغول به کار بوده و در ارتباط با مردم هستند باید ضرورت خدمت به مردم را درک کرده و آن ها را ولی نعمت خود بدانند. باور به اینکه محبت به مردم محبت به خداست، برای همه ما ضروری است.
در ادبیات حضرت امام رحمه الله علیه مردم محورند، چون این مردم هستند که باید این بار بزرگ را کمک کنند تا برداشته شود. انقلاب جهانی پیغمبر صلی الله علیه و اله با مدل مردم داری محقق شد. خدا به پیغمبرش میفرماید:
( وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ ) 2
و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستر!
بخشی از مردم داری، خدمت رسانی به خلق است.
در قرآن، داستانهای فراوانی دربارۀ خدمترسانی به مردم مطرح شده است که البته الگوی خدمترسانی به مردم، حضرت موسی علیه السلام معرفی میشوند:
حضرت موسی علیه السلام در دفاع از مظلوم و نجات جان او، مجبور به کشتن مأمور ستمگر حکومت فرعون میشود و فرار میکند و تحت تعقیب قرار میگیرد. خود را به مَدین میرساند و کنار یک چاه در مَدین زیر سایهای مینشیند. از طرفی، گرسنه و از طرف دیگر، تحت تعقیب فرعونیان است. در همان لحظه میبیند که دو دختر با گوسفندانشان در گوشهای ایستادهاند. موسی علیه السلام از آنها میپرسد که چرا آنجا ایستادهاند؟ دختران به حضرت موسی جواب میدهند که منتظرند مردان نامحرم از کنار چاه کنار بروند تا آنها بتوانند به گوسفندانشان آب بدهند. اینجا حضرت موسی با آن وضعیت گرسنگی بهواسطۀ فرار از دست مأموران فرعون، بیاعتنا به آنان نمیگذرد؛ بلکه گوسفندان آن دختران را میگیرد و به آنها آب میدهد. بعد آنها را به دختران تحویل میدهد و خودش میآید و زیر سایه مینشیند. حضرت موسی دستانش را به طرف آسمان بلند میکند و میگوید: «خدایا من به هر خیری که تو برسانی محتاج و فقیرم. چیزی به من برسان.» در روایت آمده است که منظور حضرت موسی فقط نان و غذا بوده است؛ اما خدا همه چیز به او داد: شغل، زن، فرزند و... .
حضرت موسی علیه السلام با آن وضعیت خطرناک و در حال گرسنگی، به مردم خدمت کرد. یکی از دلایل اینکه خدا چنین افرادی را به پیامبری مبعوث میکند، خدمترسانی آنان به مردم است. این ویژگی همۀ پیامبران بوده است که به محرومان و مستضعفان خدمت میکردند. اسحاقبنعمار میگوید امامصادق علیه السلام فرمودند:
ای اسحاق! هرکه این خانه (کعبه) را یکبار طواف کند، خداوند برای او هزار حسنه مینویسد و هزار سیئه از او محو میکند و هزار درجه او را بالا میبرد و هزار درخت برای او در بهشت میکارد و ثواب آزادکردن هزار بنده را برایش مینویسد تا به ملتزم میرسد، هشت درِ بهشت را برای او میگشاید و سپس به او میفرماید: «از هر کدام از آنها که خواستی وارد شو.»
گفتم: «فدایت شوم. همۀ اینها برای کسی است که طواف میکند؟»
فرمود: «نَعَمْ أَ فَلَا أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟» (بله، آیا به تو خبر ندهم از چیزی که از این هم بافضیلتتر است؟»
عرض کردم: «آری.»
فرمود: «مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّی بَلَغَ عَشَرَةَ» (هرکس حاجتی برای برادر مؤمنش برآورده کند، خداوند برای او [ثواب] طوافی و طوافی و طوافی و... مینویسد.) [حضرت همینطور شمرد] تا به ده طواف رسید. 3
کسی منکر اهمیت خدمترسانی به مردم نیست؛ اما بعضی خدمات نیز درست نیست. برای مثال، اگر کسانی هزینۀ حج واجب خود را صرف بیمارستانسازی یا مدرسهسازی کنند، خدمت به مردم محسوب نمیشود. این افراد اگر بمیرند و به حج واجب نرفته باشند، مسلمان از دنیا نرفتهاند؛ زیرا حج بر آنان واجب بوده است و نرفتهاند. اما اگر کسی قبلاً حج تمتع رفته است، ضرورتی ندارد دوباره برود و میتواند هزینۀ حج را صرف خدمترسانی به مردم کند. اگر حج تمتع بر کسی واجب شده است، باید برود؛ ولی اگر حج واجب را رفته و رفتن به حج برای او مستحب است، باید اولویتبندی کند و بهتر است به محرومان و مستضعفان خدمت کند. خدمت به محرومان و مستضعفان نیز مصادیق و روشهای بسیاری دارد. در بیان حضرت موسیبنجعفر علیه السلام آمده است:
«إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ، هُمُ الآْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَة» 4
(برای خداوند در روی زمین، بندگانی است که در راهِ رفعِ حاجتهای مردم تلاش میکنند. آنان در روز قیامت، ایمناند.)
شهدای والامقام کشور ما نمونههای شاخص خدمت به مردم و محرومان بودند. دغدغۀ شهدا، علما، بزرگان و عرفا همه در وادی خدمت به مردم و محرومان همیشه بوده و است. در جبهه نمونههای بسیاری از خدمترسانی رزمندگان و حتی فرماندهان بهعنوان الگوی نسل امروز وجود دارد:
توی تدارکات لشکر، یکیدو شب میدیدم ظرفهای شام را یکی شسته است. نمیدانستیم کار کیست. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت: «من روزها نمیرسم کمکتون کنم؛ ولی ظرفهای شب با من.» 5
از نحوۀ خدمترسانی شهید مهدی باکری در زمانی که شهردار ارومیه بود، نقل کردهاند:
باران خیلی تند میآمد. به من گفت: «من میرم بیرون.» گفتم: «توی این هوا کجا میخوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت: «میخوای بدونی؟ پاشو تو هم بیا.» با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکیهای فرودگاه یک حلبیآباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچهپسکوچههایش پر از آب و گل بود و آبِ وسط کوچه صاف میرفت توی یکی از خانهها. درِ خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما را که دید، شروع کرد به بدوبیراهگفتن به شهردار. میگفت: «آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمیاد یه سری بهمون بزنه، ببینه چی میکشیم!» آقا مهدی بهش گفت: «خیلی خب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده، درستش میکنیم؟» پیرمرد گفت: «برید بابا شماهام! بیلم کجا بود؟!» از یکی از همسایهها بیل گرفتیم. تا نزدیکیهای اذان صبح توی کوچه، راه آب میکندیم. 6
همسر شهید حسن طهرانیمقدم تعریف میکند:
توی بخشیدن، به کم راضی نمیشد. حاجی نمایندگیِ مجاز حاتم طائی توی قرن بیستویکم بود. شبها که خسته و دیر به خانه برمیگشت، همیشه یکیدو تا مشتری جلوی خانهاش ایستاده بود برای گفتن مشکلات و گرفتن کمک. آنها را که میتوانست، خودش میداد و آنها که از توانش خارج بودند، معرفی میشدند به افراد خیّر دیگر. کسی دستخالی از درِ خانهاش برنمیگشت؛ حتی اگر کسی نمیآمد و چیزی نمیگفت هم، حاجی سرش درد میکرد برای کمک 7.
یکی از دوستان ایشان میگوید هر موقع با شهید طهرانیمقدم بودم و مستضعفی از ایشان درخواست کمکی داشت کم نمیبخشید:
دست خودش نبود انگار. توی بخشیدن هم به کم راضی نمیشد. حتی اگر آن پنجاه هزارتومان تنها موجودی کیفش بود، بازهم یک لحظه برای دادنش مردد نمیشد. 8
کتاب _فریاد در تاکستان_ کتابی است که خاطرات دکتر مرتضی شیخ در آن آمده است. خوب است در دانشگاهها بهخصوص در دانشگاههای پزشکی، یک واحد درسی به اینگونه کتابها اختصاص داده شود. در بخشی از این کتاب آمده است:
ساعت یک نیمهشب بود. همراه دکتر رفتیم برای ویزیت یک مریض. توی کوچهپسکوچههای پایینشهر به یک خانه رسیدیم که درِ چوبی کوچکی داشت. پدرم تا کمر خم شد تا توانست وارد خانه شود. من اما هنوز کوچک بودم و راحتتر وارد شدم. یک پیرزن نحیف و فرتوت زیرِ کُرسی دراز کشیده بود و ناله میکرد. همراهش هم یک زن میانسال بود که سرووضع مناسبی نداشت. پدر، پیرزن را معاینه کرد، خیلی دقیق و باحوصله. زیر لب گفت: «خدا را شکر» و رو به همراه مریض هم گفت: «با اجازۀ شما.» راه افتادیم طرف در. پدرم خیلی آرام یکمشت سکه گذاشت گوشۀ سینی مسی بزرگی که روی کرسی بود و از اتاق خارج شد. همراه مریض آمد توی حیاط دنبال ما و گفت: «ببخشید آقای دکتر، حال مریض ما خوب میشود؟ نسخهاش چی؟ نسخه نمیدهید؟» دکتر لبخندی زد و گفت: «بهلطف خدا، مریض شما هیچ مشکلی ندارد. فقط دچار ضعف عمومی شده است. آن پولهایی که جسارت کردم و گذاشتم توی سینی را ببرید برای مریض، میوههای خوب بخرید و خوب بشویید و بدهید بخورد. انشاءالله خوب میشود.» همراه مریض سرش را انداخت پایین و گفت: «خدا عمرتان بدهد دکتر! انگار درد ما را خیلی زود فهمیدید.» دکتر خودش پول که نگرفت، پول میوهها را هم داد...! 9
چه ایرادی دارد که پزشکان از انسانی که مشکل مالی دارد، پولی برای درمان نگیرند و حتی پولی هم به بیمار بدهند؟ مگر بزرگان پزشکی ما چنین نکردند؟ دکتر شیخ نهتنها از بیمار پول نگرفت، بلکه به او کمک هم کرد.
در داستان دیگری دختر مرحوم دکتر شیخ تعریف میکند:
روزی متوجه شدم پدر مشغول شستن و ضدعفونیکردن انبوه سر نوشابههای فلزی است. با تعجب گفتم: «پدر، بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابهها را میشویید؟» و پدر جوابی داد که اشکم را درآورد. او گفت: «دخترم، مردمی که مراجعه میکنند، باید از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا مردمی که مراجعه میکنند، از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق مطب نیندازند. 10
ایشان نه مرجع تقلید بودند و نه روحانی و نه انسان عجیب؛ بلکه پزشکی بودند که به وظیفۀ خودشان خوب عمل میکردند. نام ماندگار برای افرادی مانند دکتر شیخ و دکتر قریب است. در جریان زلزلۀ بم نیز پزشکان دلسوز بسیاری به آنجا رفتند و واقعاً جهاد کردند. پزشکهایی هستند که به کشورهای آفریقایی میروند و در آن فقر عجیب مردم، به آنان خدمت میکنند. همۀ این کارها جهاد اجتماعی محسوب میشوند. هرکس در هر شغل و منصبی میتواند با خدمت به مردم، این اصل اجتماعی را برقرار نگه دارد. فراموش نکنیم در تمام جهادها علما همیشه پیشگام بودهاند.
از قول حاج ملا محمدصالح برغانی نقل شده است که میفرمود پدرم گفت:
در خواب دیدم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله نشستهاند و علما نیز در محضر حضرت نشستهاند و مقدم بر همه، ابنفهد حلّی جای دارد. تعجب کردم که این همه علما با آن مقامات و شهرت، چگونه است که همه در مقامی پایینتر از ابنفهد جای دارند، با اینکه ابنفهد را در میان علما چندان شهرتی نیست! ازاینرو راز موضوع را از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله پرسیدم. ایشان فرمودند: «علت این است که دیگر علما هنگامی که فقیر به آنان مراجعه میکند، اگر از مال فقرا نزد ایشان بود، به او میدادند؛ وگرنه جواب میکردند. اما ابنفهد هرگز فقیران را از نزد خود، محروم بازنمیگردانید.» 11
امامحسنعسکری علیه السلام میفرمایند:
«خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان» 12
(دو خصلت است که بالادست ندارند: ایمان به خدا و نفعرساندن به برادران.)
شاید بتوان گفت تمام دین در این دو جمله جمع شده است: خدامحوری و انساندوستی. خدمت به مردم از اصولی است که باید بین افراد جامعه ترویج پیدا کند.
یکی از فرماندهان سابق نیروی انتظامی میگوید:
روزی خدمت آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی شرفیاب شدم. ایشان فرمودند: «من پنجاه سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بگویم: واجباتت را انجام بده، بهجای مستحبات تا میتوانی کار مردم را انجام بده.» بعد هم گفتند: «اگر در قیامت کسی از شما سؤال کرد، بگو فاضل گفته بود.» 13
شهید مظلوم دکتر بهشتی دربارۀ مردمی بودن حاجشیخ ابراهیم نجفآبادی میگوید:
خدایش رحمت کند آقای حاجشیخ ابراهیم را. ایشان از فضلای برخاسته از قم بود، عالمی ارزنده و خدوم و مردمی که این مدرسۀ علمیّۀ فعلی نجفآباد را ایشان ساخته و برای اینکه با هزینۀ کمتر ساخته بشود، سنگها و آجرها را میآوردند سر خیابان میریختند و قبل و بعد نماز خود ایشان با مردم اینها را پای کار میآوردند.
از ویژگیهای ایشان مردمی بودنش بود. دوستان نجفآباد برای من نقل میکردند که حاجشیخ همیشه در خدمت به مردم آماده بود. گاهی اتفاق میافتاد که زن و شوهری نصفهشب دعوایشان میشد. همۀ آنها که در منزل هستند حریف نمیشوند که دعوا را بخوابانند، بالأخره یک نفر در ساعت دو بعد از نیمهشب میآید در منزل حاجشیخ را میزند و ایشان را بیدار میکند و صدا میزند: «آهای حاجشیخ! خانۀ کربلایی علی دعواست، بین زن و شوهر. برویم اینها را آشتی بدهید.»
ایشان نمیگفت صبح، [بلکه] میگفت برویم. لباسش را میپوشید. میآمد وارد خانه میشد. با رویی گشاده و خندان میگفت: «فعلاً چای را درست کنید ببینم.» مینشست پای سماور. یک چای خودش میخورد یک چای به آنها میداد. زن و شوهر را باهم آشتی میداد، دعوا را تمام میکرد و بلند میشد میرفت خانه.
اگر روحانی در متن جامعه زندگی میکند و با وجدان جامعه رابطه برقرار میکند، برای این است که بهراستی با مردم زیست میکند. 14
در بین جهادگرانِ تبیین هر که مردمیتر است موفقتر است، و در بین حکومت ها نیز هر حکومتی که مردمیتر مستحکمتر.
منبع
1. این فصل از کتاب «منظومه جهاد» اثر حجت الاسلام راجی استخراج شده است
2. شعرا،215.
3. محمد بن حسن (شیخ حرعاملی)، وسائل الشیعه، ج13، ص 304.
4. همان، ج 16، ص 366.
5. _یادگاران_، کتاب شهید زینالدین، ص۴۴.
6. طه فروتن، _یادگاران_، کتاب شهید مهدی باکری، ص۱۵.
7. فائضه غفاری حدادی، مردی با آرزوهای دور برد، ص 65.
8. . همان، ص 65.
9. فریاد در تاکستان، محمد خسروی، ص 79.
10. همان، ص34 (با اندکی تصرف).
11. اکبر دهقان، هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص 316.
12. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام ابن شعبه حرانى، حسن بن على ، ص ۴۸۹.
13. سایت حضرت آیتالله فاضل لنکرانی رحمه الله علیه به نقل از محمدباقر قالیباف، فرمانده سابق نیروی انتظامی 1/4/86. [http://www.lankarani.com/far/news/show_news.php?&id_news=31)
14. _سیمای فرزانگان_، ص368.