موفقیت در هر جبهه و در هر جهادی احتیاج به وحدت دارد. وحدت که یکی از لوازم مهم جهاد است به معنی تشخیص دشمن اصلی است. لذا نه تنها باید بتوانیم همفکران خود را بپذیریم، بلکه باید با سعه صدر و پذیرش بالا، از ایجاد تفرقه توسط دشمن بین ما و سایر افرادی که اختلافات جزئی با ما دارند جلوگیری کنیم.
متاسفانه برخی در برهههای مختلف نه تنها دشمن اصلی را فراموش میکنند بلکه حتی به جای دشمن فرعی، سرگرم اختلافات جزئي و تفاوتهای کوچک میشوند.
یکی از زیباییهای خلقت، تفاوتها و اختلافاتی است که به طور طبیعی در طبیعت ما، یا در طبع ما وجود دارد. شما یک فرش را نگاه کنید، چقدر زیباست، این زیبایی در اثر تفاوت بین رنگها پدیدآمده است. اما آن زیبایی در فرش، در اثر ترکیب آن تفاوتها است. پس تفاوت و اختلاف در اینگونه موارد نهتنها بد نیست بلکه لازم و ضروری است. چرا مرد و زن با هم ازدواج میکنند؟ چون زن و مرد تفاوتهایی دارند، تمام زیبایی زندگی پذیرش این تفاوتها، ترکیب این تفاوتها و مدیریت این تفاوت و اختلافات است.
مشکل از آنجا شروع میشود که آدمها نخواهند این تفاوت را بپذیرند، یا این تفاوتها و اختلافات را عامل دشمنی و کینهتوزی در جمع خودشان یا جامعۀ خودشان قرار دهند. ما امروزه ایرانی داریم با ترکیب جمعیتی متفاوت و زبانها و گویشها و سلیقههای متفاوت، این ترکیب ترک، لر و کرد، عرب و فارس و... ایرانی زیبا را خلق کرده است. اما مشکل آنجاست که دشمنان بشریت، این ترکیب تفاوتها را میخواهند تبدیل به تعارض و ضدیت کنند. جامعه را سلاخی کنند؛ از این ترکیب زیبا در بیاورند، آنها را گروه گروه کنند.
نقطه شکست جوامع، عدم مدیریت صحیح تفاوتها و تبدیل ترکیب تفاوتها به تعارض تفاوتها هست. پس خیلی باید روی ترکیب این تفاوتهای طبیعی در جامعه فکر کرد؛ حالا کدام عامل هست که میتواند قویترین عامل برای ترکیب بین تفاوتها باشد؟ بعضیها نژادپرستی را عامل وحدت میدانند. این هنر نیست، هنر آنجاست که شما بتوانی با پذیرش همۀ اختلافات، یک ترکیب ایجاد کنید. مثل اینکه آقا همۀ فرش سفید باشد، این قشنگ هست، یا نه ترکیب رنگهای متفاوت، به فرش زیبایی داده است؟ نژاد یا گوش بهتنهایی نمیتواند عامل پایدار و قوی برای حفظ وحدت و شکوه یک جامعه باشد.
مهمترین عامل مستحکم برای ترکیب یک جامعه، همدلی جامعه است؟ پس هم زبانی کافی نیست برای حفظ یکپارچگی جامعه؛ همدلی کار خداست2، بعد خدا میفرماید همدلی با محوریت ولایت محقق میشود؛ فرمود:
( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْها کذلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ ) 3
یعنی همگی با هم به ریسمان خدا یعنی ولایت چنگ بزنید، و متفرق نشوید. بعد خدا یادشان میآورد که بهخاطر دین دشمنیها، تبدیل به الفت قلبی شد. این همدلیها را خدا رسماً به رسمیت میشناسد؛ از جهنم تفرقه خدا شما را نجات داد لذا پیغمبر صلی الله علیه و اله در اولین اقدام، در مدینه، جامعه را یکپارچه کرد. عقد اخوت بین مؤمنین برقرار کرد.
مدیریت ولایت و شیوه حکمرانی ولایت، جامعه را یکپارچه میکند. همانطور حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: «امامت ما، عامل یکپارچگی جامعه است»4 چقدر مسئله انسجام جامعه مهم است، از بین همۀ کارکردهای مدیریت ولایت، به ایجاد یکپارچگی جامعه حضرت اشاره کردند.
اما مدیریت طاغوت چگونه جوامع را مدیریت میکند؟ بر اساس سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن. مدل مدیریت فرعون اینطوری بود که جامعه را تک پاره و سلاخی کرده بود. 5
در میدان جنگِ سخت، تشخیص موقعیت دشمن چندان دشوار نیست. میتوان دشمن را دید و حرکات او را سنجید و متناسب با عملیات او، واکنش مناسب نشان داد؛ اما در جنگهای غیر سخت، دیگر تشخیص دشمن و سنجیدن رفتار او بسیار دشوار است. دشمن که گاهی در قالب یک دوست با چهرهای بهظاهر خیرخواهانه وارد عمل میشود، باعث فریفتن بخشی از نیروهای خودی میشود و چهبسا دوستان با یکدیگر دشمن شوند و از دشمن واقعی غفلت ورزند. قرآنهای بر سر نیزه را میبینند و قرآن ناطق را تنها میگذارند. عدم تشخیص درست و دقیق دشمن، میتواند لطمات بزرگ و سهمگینی در پی داشته باشد. تاریخ اسلام تاکنون با آسیبهای بزرگی از این ناحیه روبرو شده است.
منبع
1. این فصل از کتاب «راههای نفوذ دشمن» و «دوگانههای سرنوشت ساز» اثر حجت الاسلام راجی استخراج شده است.
2. ( وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ ) (الأنفال : 63 )
3. آلعمران، 103.
4. « إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَة» (الاحتجاج، ج1، ص99)
5. ( إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعا ) (قصص،4)