امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند: جدم علی علیه السلام می فرمود: اصلُ الانسانِ لبُّه و عقلُه و دینُه.
انسانیت انسان لب و عقل و دین او تشکیل می دهد یعنی این تشریفات دنیوی و موقعیت های اجتماعی مثل ریاست یا فرمانده بودن و مانند اینها ملاک انسانیت نیست. وشخصیتِ و اصل انسان را معرفی نمیکند بلکه اصل انسان عبارت است از: لبُّ، عقل و دین
چند نکته درباره این حدیث:
1. لب و عقل طبق روایت جزء اصولی انسانی هستند، نیرویی است که خوبی ها و بدی ها را محاسبه و درک می کند. اما چطور میشود فردی که عاقل است رشوه می گیرد یا زنا می کند یا حق مردم را ضایع میکند یا غیبت می کند و مانند این خطا ها را مرتکب می شود و متاسفانه کارش را توجیه می کند و زیبا جلوه می دهد و افتخار می کند؟ در جواب باید گفته آدم عاقل به جهت عواملی مثل حب مال، حب دنیا، حب فرزند، شهوت و مانند اینها دستگاه محاسباتی او دچار اختلال و آسیب می شود لذا هر چند در ظاهر نابغه است اما دستگاه محاسباتی او دچار مشکل شده است . لذا اگر دستگاه محاسبه عقلانی ناب و خالص باشد که به او لب می گویند، خوبی و بدیها بدرست درک میکند و خطا نمی کند.
3. دین اصل دیگر انسان است، که راهنما و هدایتگر انسان است. مثلا جوانی که دارای نشاط و نیرو است به کوهنوردی می رود؛ و دوست دارد به مکانهای بلند و خطرناک صعود کند هنگامی که یک کوهنورد با تجربه در کنار اوست، میگوید: اینجا نرو! دستش را میگیرد! اما جوان دلش میخواهد این نقطۀ خطرناک را هم طی کند، آن شخص میفهمد که اگر رفت دیگر نمی تواند پایین بیایید. فایده دین این است که دست عقل را میگیرد، و سعی میکند که نگذارد عقل بیراهه رود. اصلِ انسان اینهاست.
در پایان نکته ای مهم را درباره آداب زیارت یادآوری میکنم که لازم است زائران محترم توجه بیشتر نمایند ما در حرم مطهر در محضر ولی خدا هستیم ادب حضور اقتضاء میکند که از بلند کردن صدا در اطراف ضریح مطهر هر چند برای صلوات فرستادن یا درخواست صلوات پرهیز شود تا مزاحمتی برای حضور قلب دیگر زائران ایجاد نشود و همچنین همه زائران عزیز با لباس مناسب به حرم مطهر مشرف شوند و خواهران گرامی در همه مکانها خصوصاً حریم قدس رضوی با حجاب و پوشش کامل حضور پیدا کنند.
خداوند توفیق درک بهترین ها را عنایت بفرماید به برکت صلواتی بر محمد و ال محمد
متن اصلی:
فی طرق اثبات المسافة(خبر واحد)- درس 60
جلسه 60، سه شنبه 1393/12/19
حدیث:عن جمیل بن دَرّاج یا دُرّاج - بنا به ضبط بعضی از رجالیین- عن الصادق جعفر بن محمد«علیهماالسلام» قال: کانَ امیرُالمؤمنین«علیهالسلام» یقول. «کان یقول» یعنی عقیدۀ حضرت این بود، مکرّر این مطلب را بیان میفرمود. أصلُ الانسانِ لُبُّه و عقلُه و دینُه. این ظواهر و شئونات اجتماعی ملاک و علامت انسانیت نیست. فرض کنید کسی رئیس یک کشوری است، فرماندۀ یک ارتشی است، مدیر یک بنگاه مالیِ بسیار بزرگی است. اینها چیزهایی نیست که شخصیتِ و اصل انسان را معرفی میکند. اصل انسان عبارت است از: لبُّ، عقل و دین. تفاوت لبّ و عقل این است که: عقل یعنی همین خرد انسانی دستگاه محاسبۀ ذهنیِ انسان که مفاسد و مصالح را محاسبه میکند. لُبّ، اخصّ از این است. لبّ یعنی آن دستگاهِ محاسبۀ عقلانی که خالص باشد، ناب باشد. گاهی این دستگاه محاسبه به هواها، هوسها، به حبّ و بغضها آلوده میشود، اختلالی در این دستگاه محاسبه بوجود میآید. چقدر از خردمندان عالم که دستگاه محاسبۀ قویای هم دارند، دچار خطاهای فاحش میشوند! فرض بفرمایید فلان فرماندۀ یک نیروی نظامیِ عظیم آمریکایی در منطقۀ ما، افغانستان، عراق، این فرد باید عقلِ برجستهای داشته باشد، بعد معلوم شد که با یک زن نامحرمی ارتباط نامشروعی داشته، اسرار نظامی و امنیتی را در اختیار او قرار داده! این آدم عاقل است، اما دستگاه محاسبهاش اختلال پیدا کرده، چرا؟ بخاطر شهوت، بخاطر آن احساس جنسی که در او زنده شده، قوی شده، این احساس، عقل او را تحت الشعاع قرار داده است. پس عقل گاهی آسیب میبیند از اینکه تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار میگیرد از قبیل همین شهوات جنسی، حبّ به مال، حبّ به فرزند و از این قبیل گرفتاریهایی که ماها کم نداریم. لبّ، آن عقلی است که از این گرفتاریها آزاد است، عقلِ نابّ، عقل خالص. اولو الالباب در قرآن معنایش این است: یعنی صاحبان عقلها و خردهایی که از این گرفتاریهای متعارف عقلای عالم آزادند. پس فرمود: اصلُ الانسان لبُّه، اگر لبّ به این معنا در انسانی بود، این، حقیقتِ وجود او و ماهیتِ حقیقیِ او است. و عقلُه، و دستگاه محاسبۀ او؛ و دینُه، یکی هم دین او. که البته این سه چیز تداخل با یکدیگر دارند، یعنی همین دین موجب میشود که انسان دارای لبّ باشد. دین مثل یک راهنمای عاقلی انسان را هدایت میکند. فرض کنید یک جوانی هستید دارای نشاط و نیرو، میروید مثلاً برای کوهنوردی، دلتان میخواهد بروید بالا، جاهای خطرناک؛ یک کوهنورد با تجربه در کنار شماست، میگوید: اینجا نرو! دستت را میگیرد! جوان هستی دلت میخواهد این نقطۀ خطرناک را هم طی کنی، آن شخص میفهمد که اگر رفتی بالا، پایین نمیتوانی بیایی. به قول یکی از نویسندگان فرانسوی- رومن رولان- میگوید: همیشه بالا رفتن آسانتر از پائین آمدن است. بالا میروی، اما نمیتوانی پائین بیایی. او میفهمد، دستت را میگیرد. دین اینطوری است، دست عقل را میگیرد، سعی میکند که نگذارد عقل کجروی پیدا کند. اصلِ انسان اینهاست. حال، این انسانی که دارای لبّ و عقل و دین است، برایش فرقی ندارد که لباسش به این رنگ باشد یا آن رنگ، کوتاه باشد یا بلند، شأن اجتماعی داشته باشد یا نداشته باشد، مردم احترامش بکنند یا نکنند.
مروئَتُه حیثُ یَجعلُ نفسَه، مروئَه که مروّت هم گفته میشود یعنی همزه و واو ادغام میشود؛ یعنی مردانگی، این، معنای کنائی است، نه اینکه مراد جنس مرد باشد، یک زن هم ممکن است مروئة داشته باشد به آن معنای اصطلاحی. مروئة یعنی: رادبودن، آزاده بودن. جوانمردی؛ که فتوّت هم از فتَی به معنای جوانمردی است. میفرماید: جوانمردی و مردانگی و رادیِ انسان، حیثُ یَجعل نفسَه، آن چیزی است که خودش را در آنجا قرار میدهد. شما خودت را در کجا قرار میدهی؟ بعضیها نوکری را با طوع و رغبت قبول میکنند، شخصیت این فرد به همین اندازه است. بعضی افراد از تحمیل شدن و زورگویی شنیدن خوششان میآید یا خیلی بدشان نمیآید. گاهی بعضیها میآیند گله میکنند که رئیسِ ما پیش عوامل ما، اینطور به ما زور میگوید. میگوییم تو که از لحاظ طبیعی به او نچسبیدی، وقتی رئیس اینقدر به تو جفا میکند، جدا بشو برو کنار! حاضر نیست. یعنی این زورگوییِ تحمیل برای او آنقدر سنگین نیست که حاضر باشد مثلاً از این مقام، از این شأن بگذرد. این، خودش را در اینجا قرار میدهد. مروئتش، رادی، جوانمردی و مردانگیِ او همین اندازه بیشتر نیست.
و الایّامُ دُوَل، روزگار دُوَل است، دست به دست میگردد. و تِلک الایّام نُداوِلُها بینَ الناس، امروز شمائید، فردا کسی دیگر جای شماست، دیروز هم کسی جای شما بود.
و الناس الی آدم شرعٌ سِواء، شرع یعنی برابر، انسانها تا حضرت آدم که پدر همۀ انسانهاست، همه مثل هماند. به تعبیر بعضی از روایات کاَسنانِ المُشط مانند: دندانههای شانهاند. انسانها به حسب طبیعتِ خودشان هیچ ترجیحی بر یکدیگر ندارند، همه با همدیگر برابرند.[ [1]. امالی، صفحۀ 312